بدان که هرچه در وجود است، همه صُنعِ خدای تعالی است.
آگاه باش که هر چه در جهان هستی وجود دارد، همه را خداوند بلند مرتبه آفريده است.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بِدان |
آگاه باش |
وجود |
منظور، دنیا |
صُنع |
آفرينش، احسان |
تعالی |
بلند مرتبه |
آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و آنچه بر وی است، چون کوه ها و بیابان ها و نهر ها و آنچه در کوه هاست، از جواهر و معادن.
آسمان و آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و آن چه بر روی زمین است مانند کوه و بیابان و رودخانه و آن چه در کوه هاست از سنگ های قیمتی و معدن ها.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بر وی |
بر رویِ زمین |
نهرها |
جوی ها، رودخانه ها |
جواهر |
جمع جوهر |
آرایه ادبی:
در متن، دو مراعات نظیر با هم آمده که شبکۀ معنايی ايجاد کرده )آسمان، آفتاب، ماه، ستارگان، زمین) و )کوه، بیابان، نهرها، جواهر، معادن).
آسمان و زمین ß تضاد
و آنچه بر روی زمین است، از انواع نباتات و آنچه در برّ و بحر است، از انواع حیوانات.
و آنچه که بر روی زمین وجود دارد از گیاهان و آنچه که در خشکی و دريا وجود دارد از انواع حیوانات.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نباتات |
جمع نبات، گیاهان |
برّ |
خشکی |
بحر |
دريا |
آرایه ادبی:
برّ و بحر ß تضاد
و آنچه میان آسمان و زمین است، چون میغ و باران و تگرگ و رعد و برق و قوس قُزَح.
و آن چه که در میان آسمان و زمین است، مانند ابر و باران و برف و تگرگ و رعد و برق و رنگین کمان.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
میغ |
ابر |
قوس قُزَح |
رنگین کمان |
برق |
آذرخش، صاعقه |
آرایه ادبی:
آسمان و زمین ß تضاد
میغ، باران، برف، تگرگ، رعد، قوس قزح ß مراعات نظیر
و علاماتی که در هوا پديد می آيد، همه عجايب صُنعِ حق تعالی است و اين همه آيات حق تعالی است. که تو را فرموده است تا در آن نظر کنی. پس اندر اين آيات، تفکّر کن.
و نشانه هايی که در هوا آشکار می شود، همه شگفتی های آفرينش خداوند بزرگ است و اين ها نشانه هايی از خداوند بلندمرتبه است که به تو فرمان داده است که در آن ها نگاه کنی )دقّت کنی) پس در اين نشانه های خداوند، فکر و انديشه کن.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اندر |
در |
عجايب |
شگفتی ها |
علامات |
جمع علامت، نشانه ها |
در زمین نگاه کن که چگونه بساط تو ساخته است و جوانب وی فَراخ گسترانیده.
به زمین نگاه کن که خداوند چگونه آن را مانند فرشی برای تو آماده کرده و اطراف آن را گسترده کرده است.
واژه |
معنی واژه |
بساط |
فرش، هر چیز گستردنی |
جوانب |
وارستن، رها شدن، خلاص یافتن |
فَراخ |
وارستن، رها شدن، خلاص یافتن |
آرایه ادبی:
منظور از جوانب وی ß همه جای زمین است
و از زير سنگ های سخت، آب های لطیف، روان کرده تا بر روی زمین می رود و به تدريج بیرون می آيد.
و از زير سنگ های محکم، آب گوارا جاری کرده است که بر رویِ زمین جاری می شود و کم کم از زير زمین بیرون می آيد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
لطیف |
زُلال، گوارا |
به تدريج |
کم کم |
روان |
جاری |
آرایه ادبی:
سخت و لطیف ß تضاد
در وقتِ بهار بنگر و تفکّر کن که زمین چگونه زنده می شود و چون ديبای هفت رنگ گردد، بلکه هزار رنگ شود.
به هنگام بهار نگاه کن که زمین چطور شاداب و سرسبز می شود و مانند پارچه ای ابريشمی، رنگارنگ و زيبا می شود بلکه هزار رنگ می شود.
واژه |
معنی واژه |
ديبا |
پارچه ی ابريشمی رنگی |
آرایه ادبی:
چون ديبا ß تشبیه
بلکه هزار رنگ شود ß اغراق و بزرگ نمايی
نگاه کن مرغان هوا و حشرات زمین را هر يکی بر شکلی ديگر و بر صورتی ديگر و همه از يک دگر نیکوتر؛
به پرندگان آسمان و حشره های روی زمین نگاه کن که هر يک را با شکل و ظاهری متفاوت آفريده و هر کدام از ديگری بهتر و زيباتر است.
هر يکی را آن چه به کار بايد، داد و هر يکی را بیاموخته که غذای خويش چون به دست آورد و بچّه را چون نگه دارد تا بزرگ شود و آشیان خويش چون کند. در مورچه، نگاه کن که به وقت خويش، غذا چون جمع کند.
آن چه لازم بود به هر يک از )موجودات( داده و به هر کدام، ياد داده که چگونه غذا به دست بیاورد و از بچّه نگهداری کند تا بزرگ شود و چگونه لانۀ خود را بسازد. به مورچه نگاه کن که چگونه در زمان مناسب غذايش را جمع آوری می کند.
اگر در خانه ای شوی که به نقش و گچ کنده کرده باشند، روزگاری دراز، صفت آن گويی و تعجّب کنی؛ و همیشه در خانه خدايی، هیچ تعجّب نکنی؟
اگر داخل خانه ای بِرَوی که نقّاشی و گچ بُری کرده باشند، زمان زيادی آن را وصف می کنی و از آن کار، تعجّب می کنی در حالی که همیشه در خانه ی خدا )دنیا( هستی و اصلا تعجّب نمی کنی.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شَوی |
بِروی |
صفت آن گويی |
آن را وصف می کنی |
کنده کرده باشند |
کنده کاری کرده باشند |
آرایه ادبی:
خانۀ خدا )در خانۀ خدايی) ß منظور، دنیا است.
و اين عالم، خانۀ خداست و فرش وی زمین است و لکن سقفی بی ستون و اين عجب تر است و چراغ وی ماه است و شعله ی وی آفتاب و قنديل های وی ستارگان.
و اين دنیا، خانۀ خداست و فرش آن، زمین است و سقفِ بی ستون آن، آسمان است که اين بسیار عجیب است و چراغ آن ماه است و شعلۀ آن، خورشید و چراغدان هايش ستارگان هستند.
واژه |
معنی واژه |
قنديل |
چراغ آويز، چراغدان |
آرایه ادبی:
اين عالم خانۀ خداست ß تشبیه
فرش آن زمین است ß تشبیه
چراغ وی ماه است ß تشبیه
شعلۀ وی آفتاب است ß تشبیه
سقف ß منظور، آسمان است.
و تو از عجايب اين، غافل که خانه بس بزرگ است و چشم تو بس مختصر و در وی نمی گنجد.
و تو از شگفتی های اين دنیا بی خبری، زيرا دنیا بسیار بزرگ است و قدرت تو اندک و زيبايی ها و بزرگی های آن را درک نمی کنی.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
غافل |
بی خبر |
مختصر |
کم و کوتاه، ناچیز |
آرایه ادبی:
بزرگ و مختصر ß تضاد
و مَثَل تو چون مورچه ای است که در قصر مَلِکی سوراخی دارد؛ جز غذای خويش و ياران خويش چیزی نمی بیند؛ و از جمال صورتِ قصر و بسیاری غلامان و سريرِ مُلکِ وی، هیچ خبر ندارد.
ای انسان، تو در اين دنیا مثل مورچه ای هستی که در قصر پادشاهی لانه دارد، جز غذا و دوستان خود به چیز ديگری فکر نمی کند و از زيبايی کاخ و نوکران و تخت پادشاه، خبرندارد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مَلِک |
پادشاه |
مَثَل |
وصفِ حال، داستان |
مُلک |
فرمانروايی |
سرير |
تخت |
آرایه ادبی:
قصر، مَلِک، غلام ß مراعات نظیر
اگر خواهی به درجۀ مورچه قناعت کنی، می باش و اگر نه، راهت داده اند تا در بُستانِ معرفتِ حق تعالی، تماشا کنی و بیرون آيی. چشم باز کن تا عجايب بینی که مدهوش و متحیّر شوی
ای انسان، اگر می خواهی در حدّ و اندازۀ مورچه باشی، باش و اگر نمی خواهی مثل مورچه باشی به تو اجازه داده اند که در باغ شناخت خداوندِ بزرگ، تماشا کنی و او را بهتر بشناسی، پس چشمت را باز کن و دقت کن تا شگفتی های آفرينش خداوند را در دنیا ببینی و شگفت زده و حیران شوی.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
معرفت |
شناخت |
تعالی |
بلند مرتبه |
بُستان |
باغ |
چشم باز کن |
دقّت کن |
مدهوش |
سرگشته |
متحیّر |
حیران و متعجّب |
آرایه ادبی:
بُستان معرفت ß منظور، دنیا است.